قبله باور

قبله باور

جملات قصار

دقیانوسی که منم

 دلم برخاستنی به ناگه می خواهد و گریختنی گرامی از سر فریاد . دلم

 غاری می خواهد و خوابی سیصد ساله و یارانی جوامرد . می خواهم

چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی بر می آید و کی فرو می شود و

ندانم که کدامین قرن از پس کدام قرن می گذرد و کاش چشم که باز می

کردم دقیانوسی دیگر نبود و سکه ها از رونق افتاده بود من آدمی  

ام دقیانوسی نیز با من آمده است من نمی خوابیدم و او بسیار مانده

است دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصد ساله به کار من نمی آید . من

کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نفس می کشد و چه بگویم از

او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است . چه بگویم که گریختن

از این دقیانوس گریختن از من است و شورش بر او ، شوریدن بر خودم . نه

ای خدای خواب های معرفت و غارهای تنهایی من دگه به غار نخواهم

رفت و دگر به خواب . فردا مصاف من است و دقیانوسم . بی زره ، بی

شمشیر و بی کلاه. تن به تن و رویا رو . زیرا که زندگی نبرد آدمی است

و دقیانوسش .(عرفان آهاد نظری)

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: فائزه ׀ تاریخ: جمعه 2 دی 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , shamimebavarha.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM